صبحي دگر ميآيد اي شبزندهداران
از قلههاي پر غبار روزگاران
از بيكران سبز اقيانوس غيبت
ميآيد او تا ساحل چشم انتظاران
آيد به گوش از آسمان: اين است مهدي!
خيزد خروش از تشنگان: اين است باران!
با تيغ آتش ميدرد آن وارث نور
در انتهاي شب گلوي نابكاران
از بيشهزاران عطرهاي تازه آيد
چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران
آهنگ ميدان تا كند او، باز ماند
درگرد راهش مركب چابكسوارن
آيينه آيين حق، اي صبح موعود!
ماييم سيماي تو را آيينه داران
ديگر قرار بي تو ماندن نيست در دل
كي ميشود روشن به رويت چشم ياران؟
…اي فرزند ماههاي تابان!
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1